فیلم، تئاتر و کتاب



 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ 23 دی ماه 99 منتشر شده است.)

 

اجرایی فراتر از هنرِ تئاتر

 

 

طراح متن و کارگردان: علی اصغر دشتی

بازیگران: شیما مهدوی/ ایلناز شعبانی/ یاسمن ادیبی/ مهتاب پرنیان/ فاطمه صادقی 

 

سرطان واژه ­ای آشنا و ترسناک برای هر انسانی است. بیماری ­ای که می­ تواند گاه سریع و تند و گاه آرام جان بگیرد و آدمی را به سوی نیستی راهی کند. متاستاز یا دگرنشینی نیز به گسترش و مهاجرت سلول ­های سرطانی از یک بافت به بافت دیگر گفته می­ شود که در مراحل پیشرفته سرطان ایجاد می­ گردد و نمایش متاستاز» تلاشی برای نشان دادن برخی از واقعیت­ هایی است که شاید در مورد این بیماری کمتر به چشم آمده است.

در توضیحات نمایش نوشته شده که به ازای هر بیمار مبتلا به سرطان، حداقل سه نفر به شکل مستقیم درگیر هستند و از این سه نفر، یک نفر تمام وقت و قوای خود را وقف بیمار می­ کند. به این نفرات همپا می­ گویند و متاستاز» از همپایانی می­ گوید که خود مستقیم یا غیرمستقیم با بیمار سرطانی ارتباط داشته­ اند.

درباره سرطان نوشتن و کار کردن روی این موضوع امری بس دشوار است و بیانِ واژگانیِ مشکلاتی که این بیماری ایجاد می­ کند نمایشی خواهد ساخت پر از آب چشم، اما اصغر دشتی» در نمایش­ اش سعی کرده کلام را به حداقل برساند و متاستاز را با حرکات و رقص معاصر به نمایش بگذارد. در نمایش متاستاز» با دخترانی رو به­ رو هستیم که دو نفر به صورت مستقیم به دلیل بیماری عزیزانشان و دیگران به واسطه ­ی آنها با واژه­ ی متاستاز درگیر شده­ اند. روایت دختران، روایتی مستند است از واقعیت­ های رویارویی با سرطان و در نهایت به همراه شدن یکی از مخاطبان منجر می­ شود که بی­ واسطه با تماشاگر حرف زده و از بیماری ­ای می­ گوید که زندگی ­اش را دگرگون کرده است. در فیلم تئاتر این نمایش، مخاطب دختر جوانی است که خواهر بزرگترش را بر اثر سرطان از دست داده و با واژه­ هایی غم ­انگیز و صدایی که گاه می ­لرزد رو به مخاطب از لحظات رویارویی با این واقعیت تلخ می­ گوید.

متاستاز» نمایشی مستند و کارگاهی است که در زمان اجرای خود در سالن­ های زیادی به روی صحنه رفته و چیزی بیش از شصت اجرا در کارنامه دارد. نمایش روایتی از واقعیت­ های تلخی است که تلخی­ اش به واسطه­ ی شیوه­ ی اجرا کنترل شده است. اگر قرار بود واقعیت­ های سرطان در قالب گفتار بین شود بی­ شک به نمایشی غمزده و تلخ مبدل می­ شد، اما جایگزین کردن واژگان با رقص و تلاش برای نشان دادن مهاجرت سلول­ های سرطانی به دیگر نقاط بدن از طریق حرکات فرم، نمایش را به اثری قابل تامل تبدیل نموده است. اثری که می ­توان بارها آن را دید و تلاش دخترانی را ملاحظه کرد که سعی می­ کنند روند یک بیماری را با بدن و حرکات خود نشان دهند.

اصغر دشتی»، با به اجرا بردن متاستاز» نه تنها کاری هنری بلکه کاری انسانی انجام داده است. در رابطه با سرطان اکثرا بیمار مدنظر قرار می ­گیرد و تلاش­ های او و پزشکان برای مبارزه با این بیماری دیده می ­شود، اما دشتی با چرخاندن دوربین این بار به سمت همپایان بیمار، دریچه­ ای دیگر به روی مخاطب باز می­ کند. اینکه این بیماریِ فقط مختص بیمار نیست و همپایان، آن یاوران همیشه حاضری هستند که هیچ وقت حالشان پرسیده نمی­ شود.

 

 


 

 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ 16 دی ماه 99 منتشر شده است.)

 

روابط پیچیده ­ی دنیای مدرن

 

 

نویسنده: ماتیو دولاپورت/ الکساندر دولاپتولیر

کارگردان: لیلی رشیدی

بازیگران: لیلی رشیدی/ محمد حسن معجونی/ داریوش موفق/ عباس جمالی/ سارا افشار

 

انتخاب اسم برای فرزند در این روزها یکی از مهم­ ترین انتخاب­ های والدین را است، انتخابی که شاید در گذشته به اندازه­ ی امروز مهم تلقی نمی­ شد اما اینکه فرزند نامی شایسته داشته و یادآور انسان­ هایی درستکار باشد از روزگار قدیم دارای اهمیتی وافر بوده. به همین دلیل است که بسیاری از افراد سعی می­ کنند نام فرزندانشان را از روی الگوهای دینی یا انسان­ های موفق و تاثیرگذار بردارند؛ چراکه اعتقاد دارند نام بخشی از سرنوشت فرزندشان را تعیین خواهد کرد. نمایش اسم» نیز با همین موضوع شروع می ­شود.

بابو و همسرش (پیِر)، برادر بابو (ونسان) و همسرش (آنا) و دوست خانوادگی­ شان(کلود) را به منزل­ شان دعوت کرده تا شبی را دور هم بگذراند. ونسان و آنا در شرف بچه­ دار شدن هستند و ونسان تصمیم دارد نام فرزندش را آدولف بگذارد، نامی که از نظر پیِر بی­ شک یادآور هیتلر و کشتارهای اوست. این موضوع باعث بحثی طولانی بین پیِر و ونسان و سپس پیِر و آنا می­ شود و فضای مهمانی را تلخ می­ کند. بحث البته به همینجا ختم نمی­ شود و پای مسائل دیگری نیز به میان کشیده شده، رازهایی برملا گشته و حرف­هایی زده می­ شود که نمی­ تواند زندگی را دوباره به حالت عادی برگرداند و در نهایت مهمانی با دلخوری به پایان می­ رسد.

لیلی رشیدی» در اولین اجرای تئاتر خود در مقام کارگردان، متنی فرانسوی و پرکشش بر روی صحنه برده است. متنی که در مورد روابط عجیب دنیای مدرن، گفته ­ها، ناگفته ­ها و احساساتی حرف می­ زند که جز در حالتی غیرعادی بر زبان نخواهد آمد. متن از بحثی بر سر اسم نوزاد آن هم با هدف شوخی و خنده­ ی ونسان شروع شده و در نهایت منجر به آشکار شدن روابطی پنهان و حقایقی فراموش­ شده می­ گردد. کلود که دوستیِ بیست و پنج ساله­ ای با ونسان دارد او رابطه­ ی نزدیک داشته و بابو در تمام سال های ازدواجش مورد ظلمِ بی­ صدای همسر قرار گرفته و دم نزده است.

بحث­ های نمایش که همراه با چاشنی طنز است تنها از انتخاب نامی برای نوزاد حرف نمی ­زند، بلکه از طرز تفکری صحبت می ­کند که در چرایی انتخاب نا م­ها وجود دارد. بحث ونسان و پیِر در مورد انتخاب نام یکی از جذاب­ترین و تفکر برانگیزترین بخش ­های نمایش است که به ظاهر بی­ دلیل و کش دار به نظر می­ رسد، اما حرف­ هایی که از زبان ونسان در توجیه چرایی انتخاب نام آدولف برای کودکش گفته می­ شود خود جای تامل بسیار و بازنگری بر روی برخی ذهنیت­ های پیش فرض آدم­ ها را دارد.

نمایش از دکوری رئال با جزئیات یک زندگی خانوادگی بهره برده. بازیگران همه در نقش ­های خود خوب ظاهر می­ شوند اما آنچه نمایش را متفاوت می­ کند جنس رابطه­ ی ونسان و پیِر است. جمع شدن اعضای خانواده یا دوستان در یک مهمانی به قصد لذت بردن و خراب شدن همه چیز، فرمی است که در بسیاری از فیلم ­ها و تئاترها قابل ملاحظه است. معمولا در پایان این دست داستان­ ها، روابط چنان از هم می­ گسلد که نمی­ توان به راحتی آنها را دوباره به حالت قبل برگرداند؛ اتفاقی که در این نمایش نیز می­افتد اما ارتباط ونسان و پیِر که دوستان قدیمی یکدیگر نیز هستند از این دست نیست. نمایش با بحث این دو با هم شروع می­ شود، بحثی جدی که همراه می­ شود با کنایه و تلخی و در نهایت به دلخوری کل جمع منجر می­ شود، اما خللی به رابطه این دو وارد نمی ­کند. گویی بخشی از زندگی و رابطه­ ی این دو نفر را همین بحث­ ها و تنش­ها شکل داده و یاد گرفته­ اند که در پایان چطور با آن برخورد کرده و بی­ آنکه از هم روی برگردانند رابطه­ شان را حفظ کنند. نمایش در نهایت با تک­ گویی ونسان رو به مخاطب به پایان می ­رسد که خبر از دنیا آمدن دخترش به جای پسری می­ دهد که سونوگرافی پیش­ بینی کرده بود و نامی را انتخاب می­ کند که هیچ کس فکر نمی­ کند او بر روی فرزندش بگذارد.

اسم» نمایشی از روابط عجیب و پیچیده ­ی دنیای مدرن است؛ روابط دوستی، روابط خانوادگی و شویی. این نمایش روی دیگری از روابط را نشان می­ دهد که می­ تواند برای مخاطب جذاب نماید.

 

 


 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ 9 دی ماه 99 منتشر شده است.)

 

 

خشونتی که ریشه در کودکی دارد

 

 

نویسنده: مارتین مک­دونا

کارگردان: محمد یعقوبی/ آیدا کیخایی

بازیگران: پیام دهکردی/ علی سرابی/ نوید محمدزاده/ احمد مهران­فر

 

مارتین مک­دونا» را می­ توان یکی از بهترین نمایشنامه­ نویسان دنیا دانست که نمایشنامه­ های او سالانه در سراسر دنیا به روی صحنه می­ رود. سبک نوشتاری و موضوعات مدنظرِ وی در ایران نیز طرفداران زیادی دارد و بسیاری از نمایشنامه­ های این نویسنده­ ی ایرلندی به زبان فارسی ترجمه شده است. او همچنین در فیلمسازی نیز دست داشته و فیلم ­هایی از جمله در بروژ» و سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» را کارگردانی کرده.

مک­دونا شخصتی آرام دارد، خشونتی در زندگی­ اش به خرج نداده و به قول خودش آدم خوشحالی است و این درست نقطه­ ی تضاد او با شخصیت­ هایی است که خلق می­ کند. در نوشته ­های وی خشونتی پنهان نهفته است که طنزِ تنیده شده در نمایشنامه، بارِ این خشونت را کمی سبک می­ کند. نوشته­ های مک دونا سرشار از شکنجه­ هایی است که در جامعه عادی به نظر می ­رسد. در آثارش خون و خشونت عنصر جدا نشدنی است و شخصیت­ هایش بدبین و شکاک­ اند. او جوایز زیادی را نیز در کارنامه دارد که از جمله­ ی آنها می ­توان به جایزه لارنس الیویه برای نمایشنامه مرد بالشی» اشاره کرد که بالاترین افتخار برای یک نمایشنامه نویس در بریتانیا است.

نمایشنامه مرد بالشی» داستان نویسنده­ ای به نام کاتوریان را روایت می­ کند که به دلیل محتوای دلهره­ آور داستان­ های کوتاهش و شباهت آنها به قتل کودکانی که در محل زندگی او صورت گرفته، مورد بازجویی قرار می ­گیرد. داستان این نمایشنامه در کشوری بی نام و نشان می­ گذرد که در آن خبری از عدالت، دادگاه و اجرای درست قانون نیست و بازجویان خود می­ توانند حکم اعدام افراد را صادر و اجرا کنند.

مرد بالشی» از خشونت نسبتا زیادی برخوردار است، داستان قتل­ ها و چگونگی کشتن کودکانی که مشخص می ­شود کار برادر کاتوریان، مایکل، است، خود می ­تواند مخاطب را بیازارد، اما آمیختن این حجم خشونت با طنز کلامی به فضایی متعادل ­تر منجر می ­شود. خشونتی که در این نمایشنامه جاری است در کودکیِ شخصیت­ های اصلی نمایش، یعنی کاتوریان و مایکل ریشه دارد. زمانی که کاتوریانِ چهارده ساله پدر و مادرش را می­ کشد تا دیگر برادرش مایکل را که از لحاظ ذهنی مشکل دارد، آزار ندهند. او شروع به نوشتن داستان­ هایی با محوریت مرگ و قتل کودکان می ­کند بی ­آنکه بداند در همان زمان مایکل در حال عملی کردن داستان­ های اوست.

محمد یعقوبی» و آیدا کیخایی» در اجرای این نمایش از انیمیشن و نقاشی پخش شده بر پرده نیز استفاده می­ کنند تا دنیای نویسنده را از کودکی تا روزی که چهارصد اثر خلق کرده است، به تصویر بکشند. نمایش بیشتر بر دیالوگ استوار است، اما نمی­توان نقش بازی­ ها را نیز در آن نادیده گرفت. بازی پیام دهکردی» در نقش توپلفسکی بسیار دلنشین و جذاب از کار در آمده است، شخصیتی که می­ توان او را به نوعی مرکز پنهان خشونت نیز دانست. نوید محمدزاده» نیز در نقش اریلِ عصبانی خوش نشسته و بازی علی سرابی» در نقش مایکل نیز جذابیت­ های خودش را دارد.

این نمایش دوبار در تماشاخانه ایرانشهر و فرهنگسرای ارسباران به روی صحنه رفته که در دومی احمد ساعتچیان» به گروه اضافه و احمد مهران­فر» از گروه کم شده است، اما فیلم تئاترِ آن با بازی مهران­فر موجود بوده و دیدنش می­ تواند اتفاق خوبی در این روزهای دور بودن از تئاتر باشد.

 

 

 


 

 

از رنجی خسته است که مال او نیست

 

ویژگی هایی که امیر» را از فیلم های روز سینما جدا می کند اول از همه به قصه و روایت بازمی گردد. امیر» هیچ داستانی برای روایت ندارد. این فیلم گریزی به زندگی مردی تنها و مشکلات او در این شهر زده است، مشکلاتی که خط داستانی مشخصی نداشته، از الگوی خاصی پیروی نمی کنند و هیجان انگیز نیز نیستند. این فیلم در مورد شخصیتی حرف می زند که هر روز به تعداد امثال او در جامعه ی ایران افزوده می شود. شخصیت هایی که آن قدر مشکلات به آنها فشار می آورد که سکوت را به عنوان بهترین سلاح برای دفاع از خود و تحمل فشار مشکلات انتخاب می کنند. امیر نیز همین کار را کرده است. او در خانواده ای به دنیا آمده که دختری بیمار دارد. این بیماری روحی و روانی ارثی است که از سوی خانواده ی پدری به دختر رسیده و او نیز مانند عمه اش به آن مبتلا شده است. این بیماری خانواده را کاملا درگیر کرده و مادر و پدر را در خود اسیر نموده؛ مادر و پدری که روش کنار آمدن با این بیماری و همراهی با دخترشان را بلد نبوده اند و ناخواسته بر رنج او افزوده اند. امیر برای فرار از مشکلات خانه ی پدری، به آپارتمانی که برای خودشان اجاره کرده است، پناه برده اما این دوری نیز نمی تواند او را از مشکلات خانواده دور کند، پس تنها راه، سکوت در مقابل اتفاقاتی است که رخ می دهد.

 

یادداشت کامل این فیلم را می توانید در مجله فرهنگی هنری آرادمگ مطالعه کنید. 

 

 


 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ 23 دی ماه 99 منتشر شده است.)

 

آنگاه که هملت کودک می­ شود

 

 

نویسنده: تورسین لترز

کارگردان: رضا بابک

بازیگران: لیلی رشیدی / پرستو گلستانی / بهرام شاه محمد لو/ حسن دادشکر/ جمشید جهانزاده/ داریوش موفق/ علیرضا ناصحی/ حمید فلاحی/ مریم بیدختی/ محمد زیگساری

 

هملت، پسر هشت ساله­ ی پادشاه دانمارک از توطئه به قتل رساندن پدرش توسط عمویش، کلا و مشاور او پولونیوس آگاه می­ شود. هملت و دوست صمیمی­ اش، افلیا، تصمیم می­ گیرند که به طریقی پدر را از این توطئه آگاه کنند اما شاه توجهی به آنها نمی­ کند. تا اینکه این دو به کمک دلقکِ دربار، نمایشی عروسکی را تدارک دیده و به کمک آن پدر را از ماجرا مطلع می­ کنند و مانع زهر خوردن او می ­گردند.

نمایشنامه هملت شاهزاده کوچک دانمارک» در سال 1981 توسط تورسین لترز»، نمایشنامه ­نویس سوئدی برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است. او با زبانی کودکانه، ساده و شوخ­ طبعانه از خشونت اصل اثر کاسته و صلح و امید را جانشین آن کرده است. رضا بابک» نیز سعی در انتقال همین مفهوم و فضا در نمایش خود داشته.

هملت شخصیتی است که با دیالوگ معروف بودن یا نبودن؟ مسئله این است» به عنوان یکی از شخصیت­ های روشنفکر و درگیر تردیدهای زندگی در دنیای نمایشنامه­ ها شناخته می ­شود. حال تصور کردن هملتی که این بُعد از او گرفته شده و به دنیای کودکان رفته است کمی دشوار م ی­نماید. هملتی که به جای شمشیر، عروسک دست م ی­گیرد، به جای ناامیدی، امید را برمی­گزیند و به جای کشتن عمو، از پدرش تقاضای عفو او را می­ کند. در این نمایش زمان به عقب و به دوران کودکی هملت بازگشته است، اما گویی داستان قتل پدر ریشه در سال های دور داشته و در هر زمانی بخشی از دغدغه­ ی کلو بوده است. نمایش به خوبی از دغدغه­ های فلسفی و بار خشونت داستان اصلی کاسته و با زبانی ساده و قابل درک هملتی کودک را نشان می­ دهد که از توطئه ه­ای بزرگ آگاهی یافته اما این بار به موقع به این موضوع پی برده است، آن­قدر که می­ تواند مانع آن شود و جانِ شاه را نجات دهد. نمایشنامه­ نویس بار خشونت نمایش، قتل­ ها و بخش اعظم خیانت یعنی خیانت زن به شوهرش را از کار کم کرده و سعی نموده نمایشنامه ­ای بنویسد که برای کودک و نوجوان قابل درک و پذیرش باشد و به همان میزان که این نسل نمایندگان آینده هستند، امید جایگزین یاس و بیهودگی گردد.

رضا بابک» نیز در نمایش خود با انتخاب خوب بازیگران و برقراری روابط درست میان شخصیت­ ها، موفق می­ شود نمایشی را به صحنه ببرد که نه تنها برای مخاطب کودک قابل درک و برای مخاطب نوجوان قابل پذیرش است، بلکه حتی برای مخاطب بزرگسال نیز جذاب می­ نماید. انتخاب لیلی رشیدی» برای بازی در نقش هملت و پرستو گلستانی» برای بازی در نقش افلیا و صد البته رابطه ­ی دوستانه، کودکانه و صادقانه­ ای که این دو با هم برقرار می­ کنند به جذاب شدن نمایش کمک بزرگی کرده است. تصور جایگزین شدن رابطه­ ی عاشقانه­ ی افلیا و مرگ او با رابطه ­ای دوستانه و همدلانه می ­تواند مخاطب بزرگسال را هم از دیدن این نمایش راضی نگه دارد. افزودن دیگر عناصر تئاتر کودک و نوجوان از جمله عروسک، وجود خرسی در قفس که فداکاری و هوشیاری­ اش باعث زنده ماندن شاه می ­شود، مهربانی و عطوفت شخصیت­ های نمایش و طنز برخی از آنها نیز از جمله عواملی است که این نمایش را برای کودکان جذاب می­ کند.

نمایش هملت شازده کوچولوی دانمارک» نگاهی متفاوت به یکی از بزرگترین، مهم­ترین و پراجراترین نمایشنامه­ های جهان انداخته و دنیایی را نشان می­ دهد که به اندازه ­ی خود کودکان صداقت داشته و به خوشی ختم می­ شود.

.

 


 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ آذر ماه 99 منتشر شده است.)

 

غیرتی مقدس

 

 

نویسنده: ایوب آقاخانی/ فرهاد امینی/ ویدا دانشمند

کارگردان: ایوب آقاخانی

بازیگران: برزو ارجمند/ وحید آقاپور/ بهناز بستان­دوست/ الهه شه ­پرست/ محسن بهرامی/ عرفان ابراهیمی/ هلن بهرامی

 

نمایش رگ»، را می­ توان نمونه ­ای کامل از دفاع مقدس دانست. دفاع مقدسی که این روزها تنها به نام هشت سال جنگ تحمیلی شناخته می­ شود، درحالیکه دفاع از وطن همیشه مقدس بوده و هست، چه در دهه شصت باشد و چه در دهه بیست. نمایش، غباری از زمان را کنار می ­زند و وقایعی از دهه بیست را نشان می ­دهد که بسیاری از مخاطبان از آن هیچ نمی­ دانند.

جنگ جهانی اول در حالی آغاز می ­شود که ایران در آن اعلام بی­ طرفی کرده است. این موضوع اما مانع تصمیم شوروی برای ورود به خاک ایران از شمال نمی ­شود. در همین حال به تمام نیروهای پادگان­ های مرزی دستور می­ رسد که عقب­ نشینی کنند، اما مصیب ملک محمدی»، محمد هاشمی» و عبدالله شهریاری»، مرزبانانی از خطه آذربایجان، حاضر نمی ­شوند به همین راحتی به نیروهای شوروی اجازه­ ی ورود به ایران را دهند و این سه تن، تنها، به دفاعی مقدس دست می­ زنند.

این روایتِ مستند به شکلی جذاب دراماتیزه و برای نمایش بر روی صحنه آماده شده است. تیم نویسندگان این اثر در پرداخت این روایت بیشترین بهره را از خلاقیت خود برده و با طراحی فضایی متفاوت موفق شده ­اند بخشی از آنچه را این سه سرباز وطن انجام داده­ اند به تصویر بکشند. در نمایش رگ» پس از ایده و متن، این بازی­ هاست که بسیار تاثیرگذار عمل می­ کند. در این نمایش به همان میزان که می ­توان از بازی ­ها متاثر شد و برای غیرت جوانان دهه ­ی بیست اشک ریخت، به همان میزان هم می­ توان از صمیمیت و شوخی­ هایشان لذت برد و خندید. کارگردان در تنیدن غم و شادی توامان در نمایشی که پتانسیل زیادی برای تنها یک بُعد یعنی متاثر کردن مخاطب دارد، بسیار هوشمندانه عمل کرده و میزان احساسات مخاطب را در حالتی از تعادل قرار داده است. نمایش از طراحی صحنه خوبی نیز بهره برده. اتاقک نگهبانی چوبی با فانوس­ هایی آویخته و سیم­ های خاردار فضایی به غایت متناسب با اتفاقات روی صحنه ساخته است. در کنار تمام اینها باید به طراحی پوستر کار نیز اشاره کرد، طرحی به شدت متناسب که تنها پس از پایان یافتن اجراست که می­ توان به مفهوم آن پی برد.

نمایش رگ» یادآور روزهای عجیبِ این مرز و بوم و درباره مرزبانانی است که جان خود را در راه دفاع از میهن داده­ اند. شاید در هنگام دفاع آنها دلیل محکمی برای آنچه انجام می­ دهند نداشتند، اما نشان دادند رگ غیرت یک ایرانی در روزگاری چنان بیرون می­ زد که می­ توانست یک تنه از یک کشور دفاع کند، بی ­آنکه به کم بودن قدرتش فکر نماید؛ همان طور که در خلاصه نمایش می­ گوید: رگ که بجنبد داستان عوض می‌ شود؛ همیشه همین است و همین بوده. رگ که بجنبد حتی سه سرباز بی نام هم می‌توانند تاریخ بسازند. رگ که بجنبد لشگر چهل و هشت شوروی، چهل و هشت ساعت درجا می­ زند در برابر چهار برنو! رگ که بجنبد عشق آغاز می‌ شود، وطن معشوق می‌ شود، ماشه چکانده می ‌شود، ارس می ‌خروشد، پرچم افراشته می ‌ماند و روز روشن تاریخ آغاز می ‌شود.»

 

 


 

 

(این مطلب در صفحه تئاتر رومه هفت صبح» به تاریخ آذر ماه 99 منتشر شده است.)

 

 

مردی خسته، ناامید و همیشه منتظر

 

 

نویسنده و کارگردان: امیررضا کوهستانی

بازیگران: محمد حسن معجونی/ سعید چنگیزیان/ مهین صدری/ وحید آقاپور/ محمدرضا نجفی/ فریبا کامران/ علی باقری/ فاطمه فخرایی/ رضا بهبودی/ نگار جواهریان

 

ایوانف» عنوان نخستین نمایشنامه بلندِ نویسنده روس آنتوان چخوف» است و از مردی سخن می­ گوید که در روزهای سخت زندگی­ اش قرار دارد. مردی میانسال که پنج سال پیش با همسرش، آنا، ازدواج کرده اما این روزها که آنا در حال مرگ است، به او بی­ توجهی می­ کند. بی ­توجهی او به زنی است که به خاطر وی حاضر شده مادر و پدرش را رها کرده و برای زندگی با ایوانف آنها را پشت سر بگذارد و مهم­تر اینکه با وجود همه­ ی این رفتارها، هنوز ایوانف را دوست دارد. از سوی دیگر رفت و آمد ایوانف به خانه­ ی یکی از دوستانش که دختری جوان (ساشا) دارد موجب حرف و حدیث­ های زیادی برایش شده است. ایوانف مردی اهل مطالعه و آگاه است که به نوعی به پوچی رسیده و نمی­ داند با زندگی خود چه باید بکند و در نهایت در شرایطی قرار می­ گیرد که خودخواسته به زندگی پایان می­ دهد.

بسیاری از کارگردانان در اجرای نمایشنامه­ های چخوف سعی می­ کنند فضایی همچون آنچه در متن می­ گذرد، یعنی روسیه­ ی اواخر قرن نوزده را به تصویر بکشند، اما آنچه امیررضا کوهستانی» به صحنه آورده ایرانِ قرنِ بیست و یک است. کوهستانی در به اجرا بردن این نمایشنامه درون مایه و کلیت اثر را گرفته و در دیگر جزئیات و عناصر، صحنه­ اش را به ایرانِ امروز نزدیک کرده است. او دغدغه­ هایی جدید را نیز در نمایش خود گنجانده، از جمله مسئله مهاجرت و زبان ­آموزی را؛ موضوعی مهم که با توجه به شرایط فعلی، دغدغه بسیاری از جوانان است. ایوانف در حال یادگیری زبان انگلیسی است و در تمام طول نمایش هدفن ­اش را همراه خود دارد، گویی یادگیری زبان جدید او را از احاطه­ ی آدم­ هایی که به زبان خودش حرف می ­زنند بیرون برده و ملالِ روزها را برایش قابل تحمل م ی­کند. ایوانف در این روزهای سرگردانی و یاس به یادگیری زبان به عنوان تنها فعالیتی که انجام می­ دهد، مشغول است؛ در روزهایی که هیچ کار دیگری انجام نمی­ دهد و حتی شاید نمی­ داند چرا قصد مهاجرت دارد. هدف او از مهاجرت رفتن به کشوری جدید و دست یافتن به امکانات بهتر نیست، هدف او از مهاجرت دور شدن از شرایطی است که او را به این نقطه­ ی استیصال رسانده.

ایوانف» همانند آنچه در توضیحات این نمایش نوشته شده، اثری نوشته امیررضا کوهستانی است. این نمایش اثری مستقل است اما کوهستانی نام آنتوان چخوف را نیز در ادامه عنوان نمایشش ذکر کرده تا نشان دهد که شاید این نمایش ایرانی ترین اجرایی باشد که بتوان از نمایشنامه چخوف به روی صحنه برد. در دیگر عناصر تئاتری نیز، اثری از نمایشی روسی در میان نیست؛ که از جمله­ ی آنها می ­توان به طراحی لباس اشاره کرد. شخصیت­ های این نمایش مانتو به تن دارند، از حجاب می­ گویند، کباب کوبیده سیخ می­ کشند و در مورد این مهارت با هم حرف می­ زنند، و مهم ­تر از همه دیالوگ­ ها و نحوه­ ی بیان شان کاملا آشنا و به دور از هر حسی است که معمولا آثار ترجمه دارند.

ایوانفِ کوهستانی حتی پایانی متفاوت با نمایشنامه چخوف دارد. پایانی که باز هم از آدمی سرگشته، بی­ حوصله و مستاصل می­آید. کسی که حتی توان این را ندارد که گلوله­ ای به سمت خود شلیک کند و تنها به لمیدن روی تخت اکتفا می­ کند. ایوانفِ این نمایش مردی همیشه منتظر است که با وجود حرف زدن از طلاق، هیچ وقت آنا را طلاق نمی­ دهد و آن­قدر انتظار می­ کشد تا آنا بمیرد. به نظر می­ رسد اگر تلاش ساشا نبود، او هیچ وقت با ساشا نیز ازدواج نمی­ کرد و حالا که ساشا قصد دارد او را ترک کند، باز هم کاری نمی­ کند. تنها لم داده و فایل آموزش زبان گوش می­ دهد. او بی­ هدف­ تر و شاید ناامیدتر از آن است که احساس کند مرگ می­ تواند رهایی بخشش باشد.

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

harmoniosbaran avayifakhteh دانلودفیلم markazmarket necfarsi aranosaze luxrysoft داستان زندگی شورای دانش آموزی تولیدکننده نوارخطر09127007008